شعر افشین علا خطاب به رژیم صهیونی | عاقبت بیت‌المقدس را رها خواهیم کرد فریبرز عرب‌نیا: ترجیح می‌دهم در کنار مردم کشور عزیزم باشم + فیلم سریال محرمی «جایی برای همه» روی آنتن شبکه دو + زمان پخش آمار فروش سینماها در روزهای جنگ بین اسرائیل و ایران اکران سیار فیلم‌های کودکانه در مشهد کارگردان فیلم بعدی «جیمز باند» مشخص شد «کاتیا فولمر» ایران‌شناس آلمانی درگذشت فصل پایانی سریال «اسکویید گیم» در راه است تکرار سریال «مختارنامه» از شبکه آی‌فیلم (محرم ۱۴۰۴) + زمان پخش قدردانی سخنگوی پلیس از اصحاب قلم در دوران جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران | عزیزان رسانه، گل کاشتید، دستانتان را می‌بوسم برنامه‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد برای جبران خسارات گروه‌های موسیقی و نمایشی اجرای باشکوه ارکستر سمفونیک تهران در میدان آزادی حسام خلیل‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون: اگر امروز هنری هست، میراث شهیدان است فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۵ و ۶ تیر ۱۴۰۴) + شبکه و زمان پخش سیمای محرم ۱۴۰۴ | معرفی برنامه‌های ویژه تلویزیون همراه با زمان پخش چرا توزیع سریال «شکارگاه» به تعویق افتاد؟ فرصت تماشای فیلم با قیمت نیم‌بها تا کی ادامه دارد؟ شعر‌هایی به‌مثابه موشک | شاعران مشهدی در کنار مدافعان وطن ایستادند
سرخط خبرها

گنجینه راستین موسیقی ایران | یادی از خنیاگر فقید خراسانی، حاج قربان سلیمانی

  • کد خبر: ۳۱۱۵۸۵
  • ۰۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۸:۱۷
گنجینه راستین موسیقی ایران | یادی از خنیاگر فقید خراسانی، حاج قربان سلیمانی
بعد از اجرای گروهی از تربت جام، نوبت رسیده بود به اجرای حاج قربان. سازش را دست گرفت نشست روی سن برابر جمعیتی که نزدیک به یک هکتار زمین را اشغال کرده بودند و چشم دوخته بودند به دستان و حنجره طلایی حاج قربان.

به گزارش شهرآرانیوز؛ رفت نشست توی بالکن. به رسم هر روز و همان ساعت همیشه. روی همان زیرانداز زرشکی ابردوزی شده. بی‌ساز. با دست‌های خالی. چشم‌هایش را تنگ کرده بود رو به زمین کشاورزی مقابل خانه. انگشت‌هایش بلاتکلیف مانده بود. سرانگشت‌هایش سوز می‌زد و دلش بی‌قرار بود. چشم‌هایش را بست.

دست کشید روی تن سازی که نبود و به آهستگی به سیم‌های ابریشمی اش زخمه می‌زد. آرام آرام با همان چشم‌های بسته اوج گرفت و شعری که بار‌ها همین‌جا زمزمه کرده بود، با صدایی آرام از سر گرفت. پرنده‌ای آهسته آمد نشست روی شانه‌اش. همان یار کوچک همیشگی‌اش بود. همانی که هربار توی بالکن می‌نشست و ساز دست می‌گرفت، با پنجه‌های کوچکش روی نوک دوتار جاخوش می‌کرد و هربار از میانه نواختن متوقف می‌شد، شروع می‌کرد به سروصدا که یعنی باز هم بنواز. 

از جایش تکان نمی‌خورد تا آن کنسرت یک‌نفره شورانگیز تمام شود. حالا دوباره برگشته بود. هیچ‌کس قد آن گنجشک نمی‌دانست دوتارنوازی وصله تن قربان است. حتی اگر ساز را آویز دیوار کرده باشد. او خود نغمه و آواست. ترانه‌های محلی، خون جاری توی رگ‌های اوست. سکوت قربان، ترانه است. مگر می‌شود او را از نواختن و سرودن و شیدایی جدا کرد، اما قربان تصمیم خودش را گرفته بود. 

می‌گفت هرچه باشد مسلمانیم. مگر می‌شود شیخ روستا بیراه گفته باشد؟ یحتمل کربلایی رمضان پدرش هم اگر زنده بود، دست از دوتار می‌کشید. معصیت دارد و بعد خودش را جمع‌و‌جور کرد، از جا بلند شد و همین که پرنده کوچکی از سر شانه‌هایش پرید، تصمیم گرفت برای همیشه دست از نواختن بکشد و بیفتد به جان خاک نرم زمین و سرش را با کشاورزی گرم کند.

آشتی دوباره

هجده سال گذشته. توی این هجده سال، دست‌های هنرمند قربان با خاک و برگ و ریشه مأنوس شده و توی روزمرگی‌های کشاورزی، دیگر زیر و بم ساز از یادش رفته. توی مجالس عروسی و مناسبت‌های سنتی روستا هم مثل باقی مردم می‌نشست گوشه‌ای و نگاه به نوازندگی دوتارنوازان مبتدی می‌انداخت و بغضی کهنه را با یک استکان چای پررنگ پایین می‌داد و گاه‌گداری دلش تنگ می‌شد و باز دوباره می‌افتاد به جان زمین‌های کشاورزی.

 یک روز، اما دیدار با یکی از روحانیون خوش‌قریحه منطقه، همه معادلات را توی سر قربان به‌هم ریخت. سال‌۱۳۶۲ بود. شیخ به خانه قربان آمده بود و همین‌طور که سیب سرخی از سبد حصیری مقابلش برمی‌داشت، نگاهی به ساز خاک‌گرفته گوشه اتاق انداخت و گفت: «ساز زدن تو مناجات است. وقتی چشم‌هایت را می‌بندی و شروع به روایت می‌کنی، روح آدمیزاد از زمین کنده می‌شود. این نغمه‌های عرفانی هزار هزار توفیر دارد با مطربی‌های بی‌مایه‌ای که غبار می‌ریزد به تن و روح آدمیزاد.

حیف است یکی مثل تو که از بچگی پای درس حکایت‌های موزون و نغمه‌های اصیل ایرانی نشسته، بنشیند گوشه‌ای و ساز بیفتد دست کسانی که اوج هنرشان شور گرفتن توی ختنه‌سوری‌هاست.» قربان نگاهی به ساز گوشه اتاق انداخت که سال‌ها زیر پارچه گلدوزی شده مادرش پنهان می‌کرد. پس از رفتن شیخ، ساز را برداشت، رفت نشست توی بالکن و مثل پدری که بعد سال‌ها، فرزندش را دوباره پیدا کرده باشد، برای دقایقی او را به آغوش کشید. با اولین نغمه، گنجشک‌ها همگی دور سرش جمع شده بودند. از حیاط این خانه، دوباره رشته‌های بلندی تا آسمان کشیده می‌شد.

درخششی جاودان

پنج سال بعد از آن روز بود که بالاخره آوازه هنر بی‌بدیل حاج قربان به قاب تصویر تلویزیون کشیده شد. جواهری از خراسان در حال درخشیدن بود و اهالی هنر موسیقی به‌خوبی می‌دانستند ستاره بی‌تکراری در آسمان هنر موسیقی مقامی، متولد شده است. آن‌چنان که از سال‌های ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۱ به‌عنوان نوازنده برتر جشنواره موسیقی فجر معرفی شد و از آن پس تا دوازده دوره متوالی، داور ثابت جشنواره‌های موسیقی مقامی کشور بود.

مردی که همه او را به اجرا‌های زنده و غیرقابل پیش‌بینی‌اش می‌شناختند، اما سال‌۱۳۷۰ (۱۹۹۱) بود که در کسوت سفیر موسیقی ایران قرار بود جایی در ۸۴۰ کیلومتری جنوب فرانسه، برابر جمعیتی مشتاق در حاشیه رود سن، هنرنمایی کند. اوایل مرداد ماه بود. او و گروهش یکی از پنج شش گروهی بودند که به نمایندگی از ایران به فستیوال آوینیون فرانسه دعوت شده بودند. بعد از شش شب اقامت، نوبت رسیده بود به اجرای حاج قربان. قرار بود توی آن چهل‌دقیقه، هرچه در چنته دارند بریزند روی داریه تا تمام دنیا بداند موسیقی ایران چه شگفتی‌های گوش‌نوازی دارد. 

بعد از اجرای گروهی از تربت جام، نوبت رسیده بود به اجرای حاج قربان. سازش را دست گرفت نشست روی سن برابر جمعیتی که نزدیک به یک هکتار زمین را اشغال کرده بودند و چشم دوخته بودند به دستان و حنجره طلایی حاج قربان. سکوت محض در فضا وزیدن گرفته بود و با نخستین زخمه‌های حاج قربان به تن ساز، دسته دسته آدم‌ها شبیه به گنجشک‌های شیدای روستای علی‌آباد، سراپا گوش شده بودند. 

علیرضا پسرش هم نشسته بود کنارش و از جایی به بعد دیگر زمان و مکان از خاطرش رفته بود. خیال می‌کرد بار دیگر همانجاست؛ روی بالکن خانه کاهگلی‌شان در علی‌آباد. قطعه‌هایش که تمام شد، بلند شد برود که جمعیت هوراکشان به التماس افتاده بود برای اجرایی دوباره. برنامه‌ای که بنا بود چهل‌دقیقه بیشتر وقت جمعیت را نگیرد، حالا داشت حاج قربان را پس از چهل دقیقه دوم، مهیای چهل دقیقه سوم می‌کرد. 

دست آخر بعد از دوساعت‌و‌نیم، آقای معاون رو به خبرنگار‌ها کرد و گفت: «این پیرمرد خسته است! باقی باشد برای فرصتی دیگر!» صبح روز بعد خبرنگار‌ها مثل مور‌و‌ملخ ریخته بودند توی اتاق آن نوازنده معروف ایرانی که دوتار می‌نواخت. دوربین‌ها بی‌وقفه رو به دوتار و چروک‌های نازنین صورت پیرخراسانی می‌چرخید و نیویورک تایمز و بی‌بی‌سی و لیبراسیون همگی مبهوت کشف تازه‌ای بودند. چند روز بعد عکس حاج قربان سلیمانی با تیتر «گنجینه راستین موسیقی ملی ایران» روی جلد نشریات فرانسه آمده بود.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->